بگو: اى بندگان من كه بر خويشتن زياده‏ روى روا داشته‏ ايد! از رحمت خدا مأيوس نشويد. همانا خداوند، همه گناهان را مى ‏آمرزد، كه او خود آمرزنده‏ ى مهربان است. سوره زمر 53                    و پيش از آن كه شما را عذاب فرا رسد و ديگر يارى نشويد، به سوى پروردگارتان روى آوريد و تسليم او شويد. سوره زمر 54                     و از بهترين چيزى كه از جانب پروردگارتان به سوى شما نازل شده پيروى كنيد، پيش از آن كه عذاب الهى ناگهان به سراغ شما آيد، در حالى كه از آن خبر نداريد. سوره زمر 55                    تا [مبادا] كسى بگويد: افسوس بر آنچه در كار خدا كوتاهى كردم! و حقّا كه من از ريشخند كنندگان بودم. سوره زمر 56                     
 

مقاله :‌ ما كجاي راهيم؟

راه بازگشت به خداوند نيز مانند هر راهي داراي مبدأ و مقصدي است.(1) و لازمه‌ي رسيدن به مقصد آن، حركت رو به جلوست.

البته طبيعي است كه براي نزديك شدن به مقصد لازم است عقب‌گردهايي كه نتيجه‌ي اشتباهات گذشته‌مان بوده‌اند را جبران كنيم و مجدداً مسير را به جانب مقصد بپيماييم، اما در كنار اين بازگشت لازم است تدبيري نيز بينديشيم تا عقب‌گردها و پسرفت‌هايمان كاهش يابند و به ياري خدا به صفر برسند. در غير اين‌صورت حتي اگر پيوسته هم در حال راه رفتن باشيم، عملاً چندان به جلو نمي‌رويم و نتيجه چيزي نخواهد بود جز خستگي و در راه‌ماندگي! يعني همان وضعي كه بدون تعارف، متأسفانه بسياري را در آن مي‌يابيم... 

بدين‌گونه كه نه تنها بسياري از ما مدام در حال عقب گرديم(2)، بلكه بسياري ديگر نيز در چرخه‌ي يك حركت رفت و برگشتي اسير شده‌ايم، يعني كمي به جلو مي‌رويم و اندكي بعد، چه بسا بيش از آن را به عقب بازمي‌گرديم. به اين ترتيب تقريباً همه‌ي زندگي خود را در چنين چرخه‌ي باطلي مي‌گذرانيم بدون آن‌كه پيشرفت چنداني داشته باشيم.(3) اما براي نجات از اين وضع چه بايد كرد؟

پيش از همه بايد موقعيت خودمان را شناسايي كنيم و تشخيص دهيم كه در كجاي راهيم و به كدام سو در حركت؟ به اين منظور لازم است از كل راه (راه نزديكي و بازگشت به خدا) شناخت كافي داشته باشيم. بسياري از ما به علت عدم شناخت كافي از اين راه، حتي متوجه نمي‌‌شويم كه از مسير آن خارج شده‌ايم، چرا كه بسياري اوقات راه‌هاي انحرافي چنان زيركانه طراحي شده‌اند، كه اكثر ما ناآگاهانه در دام آنها گرفتار مي‌شويم، و تحت تأثير آنها گاه حتي كاملاً به سمت عكس مي‌چرخيم بدون آن‌كه خودمان هم متوجه‌ي آن شويم و آن‌گاه به خيال نزديك شدن! با پاهاي خودمان از مقصدمان دور و دورتر مي‌شويم!

شناخت راه، مانند چراغي است در دستان ما، اين چراغ هر چه پرفروزتر باشد، ما را از گرفتاري در دام خطرات پنهان‌تري مصون مي‌دارد.

 

شايد پيش خود تصور كنيم: ما كه جزء آن اشخاصي هستيم كه راه را مي‌شناسيم و مي‌دانيم كه لازمه‌ي پيمودن راه وصل به خداوند، طي طريق بندگي است.

البته اين درست است، اما مسأله اين‌جاست كه بسياري از ما يا درك درستي از بندگي نداريم و يا به مفهومي ابتدايي از آن بسنده كرده‌ايم، و لذا راه "بندگي" راستين، و در نتيجه خطراتي كه مي‌توانند ما را از اين راه به در كنند را به درستي نمي‌شناسيم. 

كم نيستند اشخاصي كه خود را بنده‌ي خدا مي‌دانند؛ درست همان‌طور كه خود را فرزند پدر و مادرشان مي‌دانند، گويي بندگي نسبتي تعريف شده از قبل، ميان ما و خداست، بدون اين‌كه براي كسب اين عنوان نياز به انجام كاري باشد. بعضي از ما نيز بندگي را محدود به انجام اعمال عبادي مي‌دانيم، و خروج از آن را نيز محدود به ترك اين اعمال و يا انجام بعضي اعمال مشخصي كه مي‌دانيم گناه‌اند؛ اعمالي همچون خيانت، دروغ، تهمت، نفاق، و ...، اما مرزهاي بندگي خدا و خروج از آن، فقط به همان چيزهايي كه ما تصور مي‌كنيم، محدود نمي‌شوند.

 

حال اگر بخواهيم كمي بيش از تصورات و دانسته‌هاي قبلي خود، در معناي بندگي كند و كاو كنيم، مي‌توانيم در اولين گام به فرهنگ لغت مراجعه كنيم  و ببينيم كه واژه‌ي بنده، معادل با برده و خدمتكار است. همين معادل‌يابي مي‌تواند كليدي گشاينده را به دستمان بدهد، چرا كه برده يا خدمتكار كسي است كه در خدمت سرورش ‌باشد و در جهت انجام فرامين او و در رآس همه چيز در جهت كسب رضايت او كار ‌كند.

اينك اگر  معناي برآمده از اين معادل‌ها را با عهد الست يعني همان عهد بندگي كه پيش از آمدن به زمين، و نيز براي زندگي در اين كره‌ي خاكي، با خداوند بسته‌ايم(4)، تلفيق كنيم، و به ياد آوريم كه نگاه‌داشتن اين عهد (عهد بندگي)، تنها علت وجودي ما انسان‌هاست(5)، آن‌گاه كليد بزرگ‌تر و گشاينده‌تري به دست مي‌آوريم و درمي‌يابيم كه "بنده‌ي خدا" كسي است كه "تمام زندگي‌اش در زمين" در جهت خدمت به پروردگار و عمل در راستاي كسب رضايت او باشد، و نه فقط چند دقيقه، يا ساعتي از هر روزش!

 

حال نگاهي به خودمان، يكايك كارهاي 24 ساعت شبانه‌روزمان، و مهم‌تر از همه قصدها و نيت‌هاي پنهان در پس آنها بيندازيم، و يك بار هم كه شده آنها را صادقانه بررسي كنيم تا واقعيت آنها حداقل براي خودمان تا حدودي روشن شود، و دريابيم كه حقيقتاً در كجاي راهيم؟ اصلاً در راهيم يا بي‌راه؟ بنده‌ي خداييم و يا بي‌آن‌كه بدانيم بنده‌ي خود و يا ديگران؟

 

براي اين كار كافي است كه لااقل برخي از ما تنها نگاهي به اجناسي كه مي‌خريم بيندازيم. اكثر لباس‌ها و اشياء خريداري شده توسط ما، يا براي خوشي دل خودمان است و يا براي خوشايند ديگران! رفت و آمدهاي بسياري از ما با اقوام و آشنايان نيز از اين قضيه مستثني نيست! همچنين گردش‌ها و سفرها! و ... و ... ، و البته طبيعي است پولي كه صرف اين خريدها و مهماني‌ها شده و زمان و كاري كه صرف به دست آوردن آن پول‌ها شده نيز به خوشايند خودمان يا ديگران، گرهي بازنشدني خورده است! حتي شيوه‌اي كه بسياري از ما براي زندگي برمي‌گزينيم، رشته‌اي كه انتخاب مي‌كنيم، همسري كه با او ازدواج مي‌كنيم و ...، همه و همه در راستاي همين خوشايندهاست.

با اين احتساب، در ميان انبوهي از كارهايي كه براي خوشايند خودمان يا ديگران است، انجام كاري كه صرفاً براي رضاي خداوند و خشنودي او باشد، يا به واقع صفر است و يا آن‌قدر كوچك است و به سمت صفر ميل مي‌كند كه تفاوت محسوسي با صفر ندارد!

 

البته آگاهي از واقعيت، هميشه هم كار چندان ساده‌اي نيست. زيرا بسياري اوقات خروج ما از جاده‌ي بندگي آن‌چنان ظريف است كه انسان براي پي بردن به آنها بايد خيلي هوشيار باشد؛ مثل انجام كار خيري كه در باطن نه براي رضاي خدا، بلكه براي تظاهر و تعريف و تمجيد ديگران است.(6) چنين كاري با ظاهر خوب و فريبنده‌اش مي‌تواند به سادگي انسان را فريب ‌دهد.

گذشته از اين، از آن‌جايي كه پي بردن به حقيقت تلخ است و اعتراف به آن هم دشوار، ما سعي مي‌كنيم بر بسياري از اعمال خود برچسب "براي رضاي خدا" بزنيم. اما از ياد نبريم كه برچسب‌هاي ما در پيشگاه خداوند تعيين كننده نيستند، چرا كه خداوند بر اسرار دل‌هاي ما و قصدها و نيات حقيقي‌مان آگاه است. حتي اگر بتوانيم خودمان را فريب دهيم، او را نخواهيم توانست.(7)

 

اكنون با اين اوصاف، و حتي با همين اندازه شناخت از راه بندگي نيز، به نظر مي‌رسد كه اگر به راستي خواهان طي جاده‌ي بازگشت به خداوند، تا مقصدش هستيم، يك خانه تكاني اساسي در شيوه‌ي زندگي و اعمالمان كاملاً ضروري و حياتي است. هر چند كه هيچ اجباري به اين كار نيست(8)، و اين‌‌كه بخواهيم جاده‌ي بازگشت به خدا را تا كجاي آن طي كنيم و يا اين‌‌كه اصلاً بخواهيم كه در اين جاده قرار بگيريم يا نه، بستگي به اين دارد كه تا چه اندازه خواهان برخورداري از حضور پربركت خداوند در زندگي‌مان هستيم. هر اندازه برخورداري بيشتري را بخواهيم طبيعتاً بايد به همان اندازه نيز بيشتر بكوشيم و حركت كنيم. همان‌طور كه اگر خواهان ورود به دانشگاه و كسب مدارج تحصيلي بالا هستيم لازم است متناسب با خواسته‌ي خود بكوشيم. البته كسب مدارج تحصيلي با كسب مرتبه‌اي از قرب به خداوند حداقل يك تفاوت دارد و آن اين است كه در راه كسب تحصيل مي‌توان در هر مقطعي متوقف شد و همان‌جا باقي ماند، اما در مسير بازگشت به خدا توقف عملاً معادل با پس رفت است، زيرا در هر لحظه از زندگي اگر ما در مسير خداوند نباشيم، قطعاً در مسير شيطانيم، چرا كه در جهان ما، راهي غير از اين دو وجود ندارد.

 

 

 

1- آغاز اين راه براي هر يك از ما جايي است كه در آن هستيم و انجامش يگانگي با ذات لايتناهي "او"

2- اشاره به اشتباه (گناه)‌هاي پي‌در‌پي

3- منظور پيشرفت باطني، رشد روحي و حركت در مسير قرب الي ا... است و نه پيشرفت‌هاي ظاهري همچون كسب ثروت و مقام و شهرت و ...

4- "و هنگامى را كه پروردگارت از پشت فرزندان آدم ذريه آنان را برگرفت و ايشان را بر خودشان گواه ساخت كه آيا پروردگار شما نيستم گفتند چرا گواهى داديم تا مبادا روز قيامت بگوييد ما از اين [امر] غافل بوديم" (أعراف:172)

5- "و جن و انس را نيافريدم جز براى آنكه مرا بندگي كنند" (ذاريات: 56)

6- "...جز براى طلب خشنودى خدا انفاق مكنيد..." (بقرة272) "اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، صدقه‏هاى خود را با منّت و آزار، باطل مكنيد، مانند كسى كه مالش را براى خودنمايى به مردم‏، انفاق مى‏كند ..."(بقرة: 264)

7- "پروردگارت خود بهتر مى‏داند چه كسى از راه او منحرف شده و [هم] او به راه يافتگان داناتر است" (قلم: 7)

8- "در دين هيچ اجبارى نيست..." (بقرة: 256)

 

                                                                                                                       نيكا

 


 

 

بازگشت

Share

 

 

 

 

 

 
 
   
آدرس ایمیل شما
آدرس ایمیل گیرنده
توضیحات
 
 
 
 
شرکت در میزگرد - کلیک کنید
 
 
نظر شما در مورد مطالب سایت چیست ؟
 
 
 
 
 
 
 
©2025 All rights reserved . Powered by SafireAseman.com