معاني برخي از اسماء الهي
"يا من اسمه دواء و ذكره شفاء"
شفا و درمان، نجات از گرفتاري و بلا، گشايش در كارها و به طور كلي بسياري از معجزات الهي به وسيلهي نامهاي خداوند و با توسل به آنها صورت ميگيرد. با نگاهي به قرآن كريم و توصيه و تأكيد خداوند به خواندن نامهاي خود ميتوان هر چه بيشتر به اين مهم پي برد كه تا چه اندازه امكان بهرهمندي از بركات اسماء الهي در تمامي زندگي وجود دارد.
از آنجا كه هر يك از نامهاي خداوند بر صفت خاصي از او تأكيد دارند، لازم است كه با توضيحي مختصر به معاني آنها پرداخته شود تا بتوان دركي بهتر نسبت به نامهاي حق تعالي داشته باشيم. و نيز در دعاهاي خود نامي متناسبتر و هماهنگتر را انتخاب نماييم.
1 - الله كلمهي "الله" عربي است و به فارسي خدا گويند. اسم خاص و علم است براي ذات پروردگار. عدهاي آن را مشتق از اله و له ميدانند. و گفته شده كه "اسم اعظم" پروردگار متعال است.
2- الواحد و 3- الاحد هر دو از اسامي خداوند متعال به معناى يگانه، فرد، يكتا، يكي. احديت به معناى نفى شريك و نظير و مثل و مانند حضرت حق است.
4 - الصمد به معني بينياز، قائم به نفس و غنى از غير مىباشد.
5 - الاول نخست، آغاز. يعنى آن كسى كه از براى وجود او ابتدايى نيست و قبل از او چيزى نيست.
6 - الآخر
پايان، فرجام، آخر. يعنى آن كسى كه از براى وجود او انتهايى نيست و هميشه باقيست.
7 - السميع به معناى بسيار شنونده است، يعنى بالذات خود تمام اقسام شنيدنيها را درك مىنمايد.
8 - البصير يعنى بينا است، و اشاره به بينايي پروردگار در تمام امور ظاهري و مخفى دارد و به ذات خود درك مىنمايد.
9- القدير به معناى توانايى و قدرت داشتن بر هر امري است كه تنها مختص ذات باريتعالي است.
10- القاهر يعنى غالب بر هر چيزيست و تمام موجودات ذليل و مسخر او مىباشند.
11- العلى "العلى" يعنى برتر، والا،عالى و متعالى است، و كسي فوق او وجود نداشته باشد زيرا كه العلى دلالت بر علو و رفعت مقام دارد.
12- الاعلى
"الاعلى" دلالت بر فوق علو و رفعت مىكند. يعني فوق عالي و بالاتر از آنچه كه مخلوقين متصور آن هستند.
13- الباقى يعنى هميشه باقى است و هرگز فنا در او راه نيابد، و خداوند متعال منزه و مبراء از حوادث و عوارض ممكنات است.
14 - البديع به معني "مبدع" است يعني پديدآورندهي كائنات.خداوند اشيا را ابداع و ايجاد مينمايد بدون آن كه به ماده، زمان و مكان احتياج داشته باشد.
15 - البارى خالق، بهوجود آورنده، آفريننده، و بعضى گفتهاند، البارى مأخوذ است از براء، كه به معناى خاكست .يعنى خلق نموده آن را از خاك.
16 - الاكرام يعنى بخشندهترين، گراميترين، بزرگوارترين، و به معنى كريم هم آمده است. خداوند از آن جهت كريم است كه در هنگام قدرت عفو ميكند.
17 - الظاهر آشكار، هويدا و پيدا به هستي و مقابل نهان و ضد خفاء ميباشد، و آثار قدرت او در همهي عالم هويدا است.
18 - الباطن عالم السّر و الخفيات، نهان، ناپيدا، پنهان. آن كسي است كه هيچ عقل و فهمي ادراك كنه ذات او نكند.
19 - الحى زنده، زنده جاودان، هميشه باقي، يعنى هميشه به ذات خود زنده و پاينده است و مردن و فنا بر او راه نيافته و راه نخواهد يافت.
20 - الحكيم دانا، راستگفتار، درستكردار، فرزانه، خردمند، تدبير كننده و حكمت در لغت به معناى علم به حقايق اشيا و عمل كردن به مقتضاي آن ميباشد.
21 - العليم به معناي دارندهي علم سرشار و فراوان است. اين اسم اشاره به احاطهي علم حق به تمام موجودات قبل از وجود آنها و هنگام وجود آنها مىباشد، و اين كه به هيچ نحو تغيير و تبدلى در علم ازلى او راه ندارد.
22 - الحليم بردبار، صبور، ديرخشم، يعنى صاحب حلم ، و حق تعالى را حليم گويند كه هر چيزى را در وقت خود انجام مىدهد، و در مجارات با آن كه داراى قدرت تامه است عجله نمىكند.
23 - الحفيظ نگاهبان، نگاهدارنده، نگهدار، حافظ. پس خداوند نگهدارندهي هر چيزى است كه در آسمان و زمين است، و حافظ و نگهبان تمام موجودات مىباشد و بلا را از آنها باز مىگرداند.
24 - الحق راست، درست، سزاوار، يعنى ثابت و دائم به ذات خود باشد و شكي در هستي او نباشد. و اينكه به خداوند "حق" ميگويند براي آن است كه ذات مقدس او بزرگترين واقعيت غير قابل انكار است.
25 - الحسيب دربارهي كلمهي "الحسيب" سه معنى گفته شده است. اول به معني كافي و بسنده، دوم محاسب يعنى حساب كننده و سوم به معني شريف و كسي كه صفت شرافت دارد.
26 - الحميد ستوده، شايسته، پسنديده، بزرگوار، و سزاوار اين است كه عبد در همه حال مشغول حمد و ثناء پروردگار باشد زيرا كه تنها اوست كه مستحق ستايش ميباشد.
27 - الحفى اين كلمه به معني مهربان ميباشد. ولي الحفي در قرآن دوبار و به دو معني آمده است يكي به معني عالِم و ديگري مهربان است.
28 - الرب رب يعنى پروردگار، خداوند و مالك امور بندگان، همچنين به معني مربي و تربيت دهنده نيز ميباشد.
29 - الرحمن بخشايشگر، روزي دهنده، فراخ بخشايش، بخشنده، مهربان، رحمتكننده. اسم "رحمن" همچون اسم "الله" مختص به خداوند است.
30 - الرحيم مهربان، بخشنده، آمرزندهي مؤمنان، هميشه مهربان، رحم كننده. "رحيم" نيز مشتق از "رحمت" و به معني رحمت خاص الهي است.
31 - الذارى به معنى خالق و آفريننده است.
32 - الرازق يعني عطاكنندهي رزق. خداوند روزى دهندهي تمام موجودات مى باشد و همگى بر سر خوان احسانش روزى مى خورند.
33 - الرقيب به معني حافظ و نگهدارندهي مخلوقات است در همهي حالات و به معني مراقب و ناظر در احوال خلايق نيز آمده است.
آنچنان كه چيزى از او مخفى نمىگردد.
34- الرؤف
به معني مهربان ميباشد. صفت رأفت پروردگار مانند رحمانيتش از وسعت و گسترش برخوردار است.
35- الرائى يعنى بيننده و داننده. خداى عز و جل به ذات خود بينا و شنوا است. هر كس خدا را رائي بداند هميشه او را شاهد و ناظر بر اعمال خود ميداند.
36 - السلام به اين معناست كه حق تعالى منزه و مبرا از هر عيب و نقصى است و زوال و انتقال و فنا و موت در ساحت قدس او راه ندارد.
37- المؤمن به معني ايمنكنندهي مطيعان است از عذاب خود و به معني ثابتكنندهي ايمان است در قلوب مؤمنان.
38- المهيمن به معني نگهبان و مراقب و همچنين شاهد و آگاه ميباشد. اما بيشتر آن را از امن و امانت ميدانند.
39- العزيز به معناى بسيار نيرومند و توانايي است كه غلبه بر او غير ممكن است. و او هميشه غالب است و هرگز مغلوب نيست.
40- الجبار معني آن بسيار وادار كننده ميباشد. اما براي آن معاني ديگري مانند بزرگ و عظيم و اصلاح كننده نيز گفتهاند.
41- المتكبر به معني صاحب بزرگي و عظمت كبريايي است. و اين صفت از صفات خاصهي حضرت حق است.
42- السيد يعنى پادشاه با عظمت و بزرگي است كه اطاعتش واجب ميباشد. همچنين به معني بزرگ، آقا، سرور و سيادت متعلق به ذات اقدس الله است.
43- السبوح
اين كلمه به معني مبرا از هر عيب و نقصي است. خداوند پاك و منزهي كه همهي موجودات او را تسبيح و تنزيه ميكنند و به پاكي ميستايند.
44- الشهيد يعنى كسى است كه هيچ چيز از او پوشيده و پنهان نيست. و خداوند گواه و شاهد به سر تا سر جهان هستي است.
45- الصادق يعنى حقتعالى راستگو است و به وعدهي خود عمل مىكند.
46- الصانع اين اسم به معني خالق و مبدع است.
47- الطاهر يعنى منزه و پاكيزه، و هيچ نقصي در ذات اقدس حق تعالي راه ندارد.
48- العدل عدل به معني آن كه خداوند هر چيزى را در جاى خود قرار داده، و معنى ديگر آن يعنى حكم او به حق و درستى و بهجا است، و ظلم و ستم در ساحت قدس او راه ندارد.
49- العفو به معنى آن كس كه با كمال قدرت درصدد انتقام برنميآيد و گذشت مينمايد.
50- الغفور اين كلمه مشتق از مغفرت و مغفرت به معناى پوشانيدن و پنهان كردن است يعنى به لطف و رحمت خود گناهان عبد را مىپوشاند و لغزشهاى او را مخفى مىدارد.
51- الغنى مأخوذ از غناء، به معناى توانگرى و بى نيازى است.
52- الغياث به معني فريادرس است. و اين اسم در وقت ياري خواستن از خداوند مطرح ميگردد.
53- الفاطر يعنى خلق كننده، و خداوند موجودات را از عدم و نيستي به جهان هستي آورد.
54- الفرد يكتايي است كه با او موجودي نيست. بدين معنا كه الوهيت و ربوبيت و تمام صفات كمال منحصر به او مىباشد.
55- الفتاح يعنى حكم كنندهي ما بين بندگان به عدل، و معناى ديگر گشايندهي خزاين رزق و رحمت بر بندگان است. و با رحمت خود هر مشكلى را آسان مىنمايد و هر سختىاي را برطرف مىكند.
56- الفالق به معناي شكافننده است. خداوند فالق است زيرا كه به شكافتن هر چيزى چيز ديگرى بيرون مىآورد، چنانچه زمين را مىشكافد و گياه را بيرون مىآورد.
57- القديم به معني موجودي كه هميشه بوده و خداوند بر تمامي موجودات متقدم است، و اول و آخرى براى وجود او متصور نيست
58 - الملك به معنى فرمانروا ميباشد، اول پادشاه و صاحب اختيار، دوم مالك، و اين اسم دلالت كامل بر فرمانروايي خداوند بر كل عالم دارد.
59- القدوس
اين كلمه از اسماء خداوند به معناي پاك و منزه از هر عيب و نقصي است.
60- القوى به معني نيرومند ميباشد. و قدرت خداى متعال در مرتبهي تام قرار گرفته و هيچ قدرتي ياراي مقابله با او را ندارد.
61- القريب خداوند نزديك است، و هر كس او را بخواند اجابت مىنمايد، و حجابي ميان او و دلها وجود ندارد.
62- القيوم يعنى پاينده و قائم به ذات خود است و تمام موجودات قائم به وجود او مى باشند.
63- القابض
آن كسي است كه تمام موجودات در قبضهي قدرت و تصرف اويند. اوست مالك همهي امور و گاه نعمتهاي خويش را از بندگان ميگيرد.
64- الباسط بسط مقابل قبض است ، به معني فراخ كنندهي رزق است. و گاه طبق مصلحت و حكمت خويش فضل و رحمتش را به هر كه بخواهد وسيع مىگرداند.
65- القاضى نامي از نامهاي خداوند متعال به معني برآورندهي نيازها و حاجات است.
66- المجيد مشتق از مجد به معني گستردگي، عزت، شرافت و بزرگوارى است.
67- الولى
چند معني براي ولي بيان شده، يكى ناصر و يارى كننده ، و ديگر به معني اولى و صاحب اختيار آمده است.
68- المنان
يه معني بخشيدن نعمت است اما معني ديگر آن منت و امتنان ميباشد. منت خدا بر بندهاش نعمتي است که با کمک و ياري در هنگام گرفتاري و مشکلات به بندهاش ميکند.
69- المحيط اين كلمه به معني در برگيرندگي و احاطهي خداوند بر هر چيزي است. و در عالم چيزي يافت نمىشود كه از حيطهي وجود و علم و قدرت او خارج باشد.
70- المبين المبين كسي است كه آثار قدرت او در هر موجودي ظاهر باشد يا آثار حكمت و حجت خود را در هر ممكني به ظهور رساند.
71- المقيت يعني خالق قوتها و روزيها و اوست كه رزق بندگانش را ميرساند. كلمهي مقيت به معني كسي است كه قوت ديگري را ميرساند و به معني حافظ نيز به كار رفته است.
72- المصور
به معني آفرينندهي صورتها و شكلهاست. چنانچه حق تعالى صورتگر و صورتبخش است و خلق خود را به صورتهاي گوناگون و به هر شكلى كه بخواهد بهوجود ميآورد.
73- الكريم اين اسم مبارك به معني "گرامي" و "بزرگوار" ميباشد. وقتي ميگوييم خداوند كريم، منظور احسان و انعام او است تا حدي كه گناه بندگانش را ناديده ميگيرد.
74- الكبير يعنى سيد و بزرگ و صاحب كبرياء و عظمت و شأن، گفتهاند كبير كسى است كه بزرگتر از آن است كه شبيه به مخلوقات باشد، و اينكه هر بزرگى در مقابل عظمت و بزرگى او كوچك مىنمايد.
75- الكافى
به مفهوم بسنده است. زيرا خداوند از همه چيز بينياز و براي هر چيز كفايت كننده است، يعنى خدا كفايت كنندهي امور بندگاني است كه به او توكل ميكنند.
76- الكاشف يعنى رفع كنندهي بلاها و آفات از بندگان خود است، كشف به معني پرده برداشتن از روي چيزي و بر طرف كردن بدي و زيان است.
77- الوتر به معنى فرد و يكى ميباشد. چون خداوند را شريكى نيست و در وجود و ربوبيت، دومى ندارد او را وِتر گويند.
78- النور اين كلمه به معني روشني و روشيبخش ميباشد. نور دو معني دارد يكي ظهور آن به خودي خود و ديگر ظهور ديگران به واسطهي آن.
79- الوهاب از مادهي هبه، به معناى بخشيدن و عطاكردن بدون هيچگونه چشمداشت و عوض است.
80- الناصر از مادهي نصر به معني يارى كردن است، و حق تعالي يارى كنندهي پيامبران، اوليا و مؤمنين است.
81- الواسع محيط بر همه چيز، فراگير، گشايش دهنده، روزي دهنده و خداوند كسي است كه علم، قدرت، رحمت و فضلش وسيع است.
82- الودود
اين اسم از ريشهي ود به معني حب و دوست داشتن ميباشد، چنانچه اساس عالم بر پايهي محبت و عشق حق تعالي نسبت به بندگانش نهاده شده است.
83- الهادى راهنما، راهبر و هدايتكنندهاست. پروردگار بندگان خود را به راه حق هدايت ميكند تا گمراه نشوند.
84 - الوفى به معني وفاكننده به عهد و وعده است. يعنى حقتعالى به عهد و ميثاق خود وفا كننده است. وافي به كسي گفته ميشود كه به آنچه بدان عهد و پيمان بسته وفادار و پابرجا باشد.
85 الوكيل
به معني كسي است كه همهي امور به او واگذار ميشود و او همهي آنها را كفايت مينمايد. و به معني "كفيل" يا "رزاق" بندگان و "قائم" به حفظ آنها هم آمده است.
86 - الوارث يعنى بازگشت همه چيز در عالم هستي به سوي خداوند است و روزي فرا ميرسد كه تمامي مالكين مجازى ميميرند، و تنها حق تعالى باقى ميماند.
87- البر
به معني نيكي و شخص نيكوكار است.اين نام براي اين به خداوند اطلاق شده كه نيكي او همهي جهانيان را فراگرفته است.
88 - الباعث به معني برانگيختن، زنده كردن و فرستادن آمده است. خداوند متعال خلق را در قيامت و زندگاني پس از برزخ زنده و مبعوث ميگرداند.
89 - التواب توب عبارت از ترك كردن گناه، و تواب بخشايشگر و بسيار توبه پذير است. اگر اين كلمه به خدا نسبت داده شود، در آنجا به معني بازگشت به رحمت است.
90 - الجليل "جليل" از "جلال" به معني "كبريا" و "عظمت" است و اين لفظ اختصاص به خداوند دارد. الجليل يعنى عظيم سيد و بزرگ، كسي كه جامع صفات كمال است.
91 - الجواد از مادهي جود به معنى بخشش گرفته شده و خداوند بسيار انعام و احسان كننده است. و صفت جود و احسان و رحمت او غير متناهى است.
92 - الخبير "خبير" از مادهي "خبر" به معني "آگاه شدن و به كنه چيزي پي بردن است. حق تعالى خبير است يعنى كنه و حقيقت چيزها را مىداند.
93 - الخالق آفريننده، آفريدگار و خلق كننده. همچنين خلق به معنى تقدير و ديگر به معنى تكوين و بهوجود آوردن است.
94 خيرالناصرين
اين كلمه به معني "بهترين" ميباشد. خداوند بهترين يارى كنندگان، و نظير آن (خير الراحمين) يعنى بهترين رحم كنندگان است.
95 - الديان بسيار پاداش دهندهي خوب و بد. ميگويند ديان از آيهي مالك يوم الدين گرفته شده يعني اوست كه به حسابها ميرسد و مجازات دهندهايست كه هيچ عملي را ضايع نميكند.
96 - الشكور يعنى بسيار شكرپذير و كرامت بخش. شكور خدايي است كه اكرام و انعام او بسيار زياد است و به عبادت كم، پاداش بىاندازه كرامت مىفرمايد.
97 - العظيم به معنى بزرگ است چنانچه از حد عقلها درگذرد. زيرا خداوند آنچنان عظيم است كه كنه عظمت او به وصف درنيايد.
98 - اللطيف يعنى مهربان، نيكيكننده به بندگان. لطيف از مادهي لطف به معني هر موضوع دقيق و ظريف است. همچنين به اين معني كه ذات پاك او چنان است كه هرگز با احساس درك نميشود.
99 - الشافى يعنى شفا دهندهي امراض و بيماري. و به بركت اين اسم بيماران شفا مييابند.
كاشگران نور
بازگشت
Share
|