مقاله : راز خواستن
انتخابِ طلا، نه شكلات!
وقتي كوچك بودم روزي شايد خاله يا عمه، و شايد هم عمو يا دائي يك سكهي طلا و يك بسته شكلات خوشآب و رنگ به من تعارف كرد. ميتوانستم هركدام را كه بخواهم بردارم، و من شكلات را انتخاب كرده بودم!
وقتي بزرگتر شدم فهميدم كه اگر سكه را انتخاب ميكردم ميتوانستم با آن يك عالم شكلات بخرم! ميتوانستم تعدادي شكلات بخرم با كلي اسباببازيهاي رنگارنگ، ميتوانستم با آن به خيلي از آرزوهايم برسم، ميتوانستم آن را نگهدارم و بعدها با آن چيزهاي به درد بخورتري از اسباببازي بخرم، ميتوانستم ... بعدها هر وقت به ياد اين خاطره ميافتادم افسوس ميخوردم كه چرا شكلات را انتخاب كرده بودم. شكلات را حداكثر چند روزه خورده بودم و شيريني آن تمام شده بود. اما تلخي آن اشتباه بچهگانه هنوز از خاطرم نرفته بود. البته آن تجربهي تلخ و شيرين! چيزي به من آموخته بود؛ اين كه در فرصتهاي طلايي، با انتخاب شكلاتهاي شيرين اما تمام شدني، خود را از سكههاي طلا محروم نكنم! شايد فرصتهاي طلايي زياد پيش نيايند، شايد...
از نگاهي دريافت اذن دعا، از طلاييترين و ويژهترين فرصتهايي است كه ميتواند براي انسان رخ دهد. اذن دعا اجازهي ملاقات و صحبت با خود خود خداست. فرصت درخواست از سرچشمهي تمام هستي و هرآنچه كه هست و نيست! به راستي اگر چنين فرصتي پيش آيد چه بخواهيم؟
براي يافتن پاسخ اين سؤال نيازي به محدود و يا سركوب كردن خواستهها و آرزوهايمان و يا نفي آنها نيست، بلكه لازمهي كار، عمق بخشي به آنهاست. بسياري اوقات با كمي دقت ميتوان دريافت كه بسياري از خواستهها، خواستهي واقعي ما نيستند بلكه وسيلهاي هستند كه به گمان خودمان ما را به خواستهي واقعيترمان ميرسانند. آرزوي داشتن يك شغل پردرآمد ميتواند بيانگر نياز عميقتري باشد. به عنوان مثال و از يك زاويه، يك شغل پردرآمد بياني ديگر از تأمين و رفاه مادي است. تأمين و رفاه مادي نيز ميتواند بياني عميقتر داشته باشد و آن خوشبختي و سعادتمندي است، و... . ممكن است شخصي براي داشتن يك شغل پردرآمد دعا كند و دعايش مستجاب شود، اما آن شغل يك زندگي شاد و آرام، همراه با سعادتمندي را براي وي درپي نداشته باشد. حال آنكه اگر از ابتدا به واقع سعادتمندي را طلب ميكرد بيترديد نتيجهاي مطلوبتر برايش حاصل ميشد ...
كائنات غالباً آنچه را كه درخواست كردهايم برايمان فراهم آوردهاست. و ما پس از تحقق خواستههايمان متوجه شدهايم كه آن خواستهها پاسخگوي نياز اصلي ما نبودهاند. اين كار موجب اتلاف زمان و توان ما ميگردد. بهتر است پيش از خواستن چيزي از خود بپرسيم: آيا تحقق اين خواسته نياز اصلي و واقعي من است؟
تحقق هر خواستهي انسان مستلزم صرف انرژي (به صورت توجه و...)، و نيز گذر زماني است تا جريان خلاق الهي مسير طبيعي خود را طي كند و كائنات معجزهي خاص خود را به كار بَرَد. و اين درحالي است كه ما داراي زمان (عمر) و انرژي محدودي هستيم. به علاوه زندگيهاي پرهياهوي امروزي، و مشغوليتهاي ذهني و بيروني، برقراري ارتباطي دروني با خداوند، و در نتيجه فرصت و امكان دعا را براي ما محدود ميكنند. لذا لحظههاي ايجاد ارتباط، فرصتهايي طلايي محسوب ميشوند كه اگر به درستي استفاده نشوند از دست خواهند رفت. و اگر بيش از حد ظرفيت خود، يعني خارج از حيطهاي كه در برابر آن احساس مسؤليت ميكنيم، و بيش از آنچه كه در باور ما ميگنجد و يا حق ماست دعا كنيم، فرصت، انرژي و زماني را كه ميتوانستيم صرف برآورده ساختن خواستهاي ضروري در زندگي كنيم، از دست خواهيم داد.
يكي از راهكارهاي بسيار عملي و پاسخگو براي يافتن خواستههاي اساسيتر و ضروري زندگي، حذف خواستههاي غير اساسي است. اما براي حذف خواستههاي غير اساسي بايد ابتدا بتوان آنها را تشخيص داد. چنين تشخيصي با مشاهدهي تجربيات قبلي، كاملاً امكانپذير و دستيافتني است.
دفترچهي خاطرات ذهن خود را ورقي بزنيم...
...اين را نميخواهم، بعد از خريدنش از چشمم افتاد، نميدانم چرا آن را خريدم! ... ، فلان وسيله را با كلي مصيبت از خارج آوردهام، اما هيچوقت بهكارم نيامد...، بيخود كلاس... رفتم ، پول و وقتم را تلف كردم، هيچ فايدهاي برايم نداشت... ، و ...
به تجربه دريافتهايم كه آرزوهاي انسان پايان ناپذيراند. او با دستيافتن به هر خواستهاي، خواستهي جديدي را احساس ميكند. برآورده ساختن هر آرزو، مستلزم صرف وقت و انرژي بسياري است كه مدتها ذهن را مشغول ميكند و اين باعث ميشود كه ديگر نيرو و فرصتي براي انديشيدن به نيازهاي حقيقي و حياتي باقي نماند. اين درحالي است كه انديشه و مشاهدهي مداوم خواستهها به رشد آگاهي منجر ميشود و رشد آگاهي نيز به رشد خواستهها ميانجامد. همانطور كه يك كودك با رشد كردن، تمايل خود را به خريد اسباببازي از دست ميدهد و به تدريج توجهش معطوف ساير نيازهاي زندگي ميگردد.
تداوم مشاهده ميتواند حتي به سفري در زمان و به فراي اين جهان منجر شود. به زماني كه درخواهيم يافت هيچ چيز واقعاً متعلق به ما نبوده است و همهي آن چيزهائي كه با زحمت و تلاش فراوان به دست آمده را بايد رها ساخت و اين جهان را ترك كرد و به سفر زندگي ادامه داد.... عميقترين نياز ما از آن چيزهايي نيست كه زمين به ما ميدهد و زماني نيز ميستاند. اكثر خواستهها مثل بادكنكهاي رنگي كوچك و بزرگي هستند كه با هر نسيمي در آسمان به اين سو و آن سو ميروند، و بالاخره يكي يكي ميتركند، آنچه هميشه بر جا ميماند آسمان است.
در كتب مقدس آمده است: براي خوراك و پوشاك و اين كه چه بخوريد و چه بنوشيد نگران نباشيد و اندوه به خود راه ندهيد، چون خدا روزي شما را ميرساند. مردم بيايمان تمام زندگي خود را صرف به دست آوردن اين چيزها ميكنند، اما خداوند به خوبي ميداند كه شما به همهي اينها نياز داريد، بنابراين ملكوت خدا را هدف زندگي خود قرار دهيد و خدا خودش همهي نيازهاي شما را برآورده خواهد ساخت.(1)
با اين اوصاف چنانچه به هنگام دعا فرصت ارتباطي رخ دهد، عقل سليم حكم ميكند كه فرصت را مغتنم شمرده و به جاي دعا براي رسيدن به آرزوهاي بيپايان و برآورده ساختن نيازهاي كاذب، بهترين را براي خود آرزو كنيم، آرزويي كه ما را به سوي نيكبختي و رستگاري و سروري ابدي هدايت كند. و آيا سعادت و سرور ابدي جز در آن يگانهي يكتا، و عشق به او يافت خواهد شد؟ "او" كه همه چيز است و همه چيز از اوست، تنها معشوقي است كه تا ابد با عاشق خود ميماند، و تمامي نيازهاي او را در بر دارد. پس براي آنكه حقيقتاً عاشق خداست، فرصت ارتباط، فرصتي طلايي است براي خواستن خود "او"، و نه چيزي جز او.(2)
هنگامي كه بدانيم براي خداوندي كه خالق تمامي هستي است، و قادر مطلق، هيچ چيز نشدني و هيچ خواستهاي غير ممكن نيست، آيا شرط عقل جز ترجيح دادن بزرگ بر كوچك، بزرگتر بر بزرگ، و بزرگترين بر بزرگتر است؟
اما مسأله اينجاست كه گاه شرايط اطراف به قدري نامطلوب بهنظر ميرسد كه تنها خواستهي ما، خلاصي از آن است، غافل از آنكه آن وضعيت جز منادي خير نيست.
سالها پيش شخصي ميخواست براي انجام كار مهمي به شهري ديگر سفر كند. از قبل تداركات لازم را ديده و همهي كارها را به انجام رسانده بود. اما در روز سفر طي رويدادي عجيب، مسافري ديگر به جاي او نشانده شد و او امكان سفر را از دست داد. چند ساعت بعد شايد در حالي كه او به بخت بد خود لعنت مي فرستاد، خبر ناگوار سقوط آن هواپيما را دريافت كرد، و دانست كه محروميت از سفر، زندگي دوبارهاي را برايش به ارمغان آورده است.
بسياري اوقات خوبترين اتفاق آن چيزي نيست كه ما ميپنداريم، بلكه چيزي است كه از ديدگان ما پنهان مانده است.(3) خانمي ميگفت: "من خدا را شكر ميكنم كه بسياري از خواستههاي مرا محقق نكرده است. وقتي كه دانشجو بودم دلباختهي مردي شدم و از خدا ميخواستم كه با او ازدواج كنم. بعدها او قمارباز و الكلي شد، اگر آرزويم محقق شده بود با چنين مردي ازدواج كرده بودم."(4)
تأكيد بيش از حد بر خواسته و تعيين زماني دقيق براي تحقق آن، در واقع نوعي تحميل نظر خود به خداوند است. چشم دوختن به يك راهِ چارهي مشخص، براي برآورده شدن خواستهها و مقاومت در برابر ساير راهها، به معناي مسدود كردن همهي راههاي ديگر، و ايجاد مانعي در راستاي اجابت دعاست.
البته اصرارهاي بيش از اندازهي ما ممكن است بالاخره راه به جايي برند، اما آنجا شايد جايي نباشد جز ته يك چاه! اين وضعيت يادآور حكايت همان خانمي است كه شش ماه پيوسته دعا ميكرد تا با شخص مورد علاقهاش ازدواج كند، و پس از پافشاري شديد بالاخره با خوشحالي تمام، پاسخ اصرارهاي بيش از حد خود را از خداوند دريافت كرد، اما چيزي نگذشت كه مجبور شد دوباره دست به دعا بردارد، ولي اين بار به جاي شش ماه ، شش سال دعاي بيوقفه، آن هم براي جدايي از همان همسر!
اگر در دعا بگوييم الهي خواست ما اين است، اما هر چه تو بخواهي همان شود، در اين صورت خداوند با علم بينهايت خويش به بهترين شكل آن دعا را تحقق ميبخشد. و با پاسخهاي اعجاب انگيزي روبرو خواهيم شد.
خداوند ميفرمايد: اي بندگان من، مرا در آنچه شما را بدان امر کردهام، تبعيت کنيد. در آنچه صلاح شماست مرا تعليم ندهيد و مکلف نکنيد، زيرا من به صلاح شما، از شما داناترم و دربارهي مصالح شما کوتاهي نميکنم. (5)
دعا با گفتگو با خدا آغاز ميشود، اما بدون گوش سپردن به "او" كامل نميشود. دعا در واقع بيشتر گوش دادن به خداست و پرسيدن اين سؤال از او كه: "خدايا، خواست تو براي من چيست؟"(6) پرسيدن اين سؤال در همهي كارها، و سپس مشاهدهي مداوم نتايج حاصل از آن، خود تمريني است كه ريشههاي توكل و واسپاري الهي را در وجود ما محكم و محكمتر ميكند.
يك دعاي خوب، دعايي آميخته به توكل است. بهتر است كه از خدا بخواهيم ما را در تحقق آرزوهاي بهحقمان ياري و هدايت كند، زيرا تنها اوست كه به نيازهاي حقيقي ما واقف است. رها كردن خواسته، نچسبيدن به آن، و در بالاترين حالت خود واسپاري كامل به "او"، با رضايتي تمام، به يكي شدن خواسته با خواست "او" و در نتيجه خالي شدن از هر خواستهاي ميانجامد.
و شايد راز اينگونه خواستن از آن يگانهي بيهمتا اين باشد: ايمان به قدرت او، به حكمت او، به بخشش او، به بودن او، ... و به "او".
3- "چه بسا چيزي كه خوش نداشته باشيد و خيري در آن براي شما باشد و چه بسا دوستدار چيزي باشيد و شري در آن براي شما باشد. مصلحت را خدا ميداند نه شما." (بقره: 216) اما علي(ع) ميفرمايند: "از خدا چيزي نخواه كه جمالش براي تو ميماند، اما وبالش دامنت را ميگيرد. (غررالحكم) مسيح(ع) نيز ميفرمايد: " هميشه دعا کنيد و در دعا چيزهايي را بخواهيد که مطابق خواست روح القدس باشد ...." (كتاب مقدس، عهد جديد، رساله پولس رسول به افسسيان، باب 6 ، آيات 18-19)
بازگشت
Share
|