بگو: اى بندگان من كه بر خويشتن زياده‏ روى روا داشته‏ ايد! از رحمت خدا مأيوس نشويد. همانا خداوند، همه گناهان را مى ‏آمرزد، كه او خود آمرزنده‏ ى مهربان است. سوره زمر 53                    و پيش از آن كه شما را عذاب فرا رسد و ديگر يارى نشويد، به سوى پروردگارتان روى آوريد و تسليم او شويد. سوره زمر 54                     و از بهترين چيزى كه از جانب پروردگارتان به سوى شما نازل شده پيروى كنيد، پيش از آن كه عذاب الهى ناگهان به سراغ شما آيد، در حالى كه از آن خبر نداريد. سوره زمر 55                    تا [مبادا] كسى بگويد: افسوس بر آنچه در كار خدا كوتاهى كردم! و حقّا كه من از ريشخند كنندگان بودم. سوره زمر 56                     

خواندني‌‌ها شامل متن‌هايي كوتاه، تأثيرگذار و حاوی پیامی معنوی است، این پیام‌ها ممکن است از نويسندگاني بزرگ، افرادي گمنام و يا حتي به قلم خود شما باشند. در صورت تمايل مي‌توانيد متن‌هايي كه به نظرتان عميق و تأثيرگذار و در عين حال جذاب مي‌آيند را ارسال فرماييد تا با نام خودتان در اين بخش آورده شوند.

 

               

 

 

 
   

عقل نورانی
صاحبان عقل‌های نورانی کلید ورود به اقلیم خداوند را در عشق الهی یافته‌اند و بنابر فرمول خاص آن بر طبق آیین هنر عشق‌ورزی به خداوند راز آن‌را در دل خویش پنهان نموده و با چشم دل دیدن را، بر هر دیدنی ترجیح داده‌اند. ادامه مطلب



خِرد آسمانی
آن که بر چکیده‌ی عقل نورانی دست یافت، بر خِرد آسمانی نظر افکنده و بر آن‌چه در عرش باشکوه خداوند است، پی برده. آن شکوه عقل نورانی می‌باشد، که بازتاب و عصاره‌اش خِرد آسمانی است. ادامه مطلب



زلال که باشی آسمان در توست
پرسيدم ... ، چطور، بهتر زندگي کنم؟ با كمي مكث جواب داد گذشته ات را بدون هيچ تأسفي بپذير ادامه مطلب



انرژی مثبت در صحبت کردن
نحوه تکلم انسان ها بیانگر نحوه تفکر آنهاست. مثبت بیندیشیم و مثبت بگوییم تا انرژی مثبت خود را به دیگران منتقل کنیم. ادامه مطلب



شب است و قدر است و ...
سينه در سكوت و جان در خواهش دل در اشتياق و چشم در راه گوش بر در، زمان در ذكر ... ادامه مطلب



آرايشگر و ژوليده
روزي فردي به آرايشگاه رفت تا موهاي خود را مرتب كند. هنگامي كه نوبت به او رسيد روي صندلي، مقابل آينه نشست، آرايشگر كار خود را آغاز كرد و طبق معمول سر صحبت بين آرايشگر و مشتري باز شد و از هر دري سخني گفته شد تا اين‌كه ادامه مطلب



چقدر مضحك!
چقدر مضحك است که يک ساعت عبادت به درگاه الهي بسيار كند و طاقت فرسا مي‌گذرد، ولي 60 دقيقه از يك فيلم سينمايي مثل برق و باد مي‌گذرد! ادامه مطلب



آشنايي با اويي كه نمي‌شناختم‌اش
مرد جواني كه به تازگي در شركتي استخدام شده بود، علي‌رغم رضايت عمومي از شرايط كاري‌اش از يك مسأله رنج مي‌برد؛ او به شدت از چيزي واهمه داشت: از مواجهه‌ي احتمالي با رئيس آن شركت! ادامه مطلب



من برای گفتن حرفی به میان شما آمده ام
روح من، برای من رفیقی است که مرا، هنگام روزهای سخت و سنگین، دلداری می دهد، و هنگام فزونی یافتن غم های زندگی تسکین می بخشد. ادامه مطلب



کار پلیدی که انجام می دهید با شما می ماند!
زنی هر روز برای اعضای خانواده خودتان می پخت و همیشه یک نان اضافه هم برای رهگذری گرسنه آماده می کرد. او نان اضافه را روی لبه پنجره می گذاشت تا رهگذر نیازمند آن را بردارد. ادامه مطلب



شیطان از کار خود دست می کشد
به روایت افسانه ها روزی شیطان همه جا جار زد که قصد دارد از کار خود دست بکشد و وسایلش را با تخفیف مناسب به فروش بگذارد. او ابزارهای خود را به شکل چشمگیری به نمایش گذاشت. ادامه مطلب



ايمان زن نابينا
سال ها پیش از دهکده ای می گذشتم، وارد کلبه ای مخروبه شدم که درون آن زنی پیر و نابینا روی زمین نشسته بود. او زنی تنها بود که در فقر کامل به سر می برد. وقتی که او را در چنین وضعیتی دیدم ادامه مطلب



یا تواب
سرمست از خویشتن با بی‌خیالی و شتاب‌زده در کوچه پس کوچه‌های زندگی قدم در قدم خود پیش می‌رفتم، رنگ و لعاب کوچه‌ها و نورهای کاذب در بیراهه‌ها آن‌چنان مرا مجذوب خود کرده بودند که یاد خدا و عهد خود را با او به فراموشی سپرده و ... ادامه مطلب



دعا باران رحمت الهيست
باران رحمت خدا هر لحظه به نوعی بر مخلوقاتش می‌بارد، دعا بارانی است که خود نور رحمت الهی را حمل می‌کند. ادامه مطلب



دوزخ جاي او نيست
يكي بود يكي نبود؛ مردي بود كه زندگي‌اش را با عشق و محبت پشت سر گذاشته بود. وقتي از دنيا رفت همه مي‌گفتند به بهشت رفته است. آدم مهرباني مثل او حتماً به بهشت مي‌رفت. ادامه مطلب



چرا اين خانه؟!
آيا تا به‌حال فكر كرده‌ايد كه چرا خانه‌ي خداوند در بياياني داغ و سوزان، خشك و بي‌آب و علف و در جايي بنا شد كه سفر به آن، بسيار سخت و طولاني و طاقت فرسا بود؟! ادامه مطلب



آيا شما با خدا نسبتي داريد؟
هر يك از ما نيز اگر به راستي با خداوند نسبت "بندگي" داشته باشيم، به همان نسبتِ بندگي‌مان، متجلي كننده‌ي صفات او در خود خواهيم بود. آري، محك سنجشِ ميزان قرابت ما با خداوند، ميزان شباهت ما به اوست. ادامه مطلب



و آنگاه که او می‌آید...
از بالا می‌آید پس به سوی بالا می‌رود، از آسمان می‌آید و متعلق به آسمان است پس باز می‌گردد و به سوی آسمان، تو را پرواز می‌دهد. از زندگی می‌آید، پس زنده است و زندگی می‌بخشد. ادامه مطلب



خداونديِ خدا
....... روزها گذشت و گنجشک با خدا هيچ نگفت. فرشتگان سراغش را از خدا گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان اين گونه مي‌گفت: مي‌آيد، من تنها گوشي هستم که غصه‌هايش را مي‌‌شنود و يگانه قلبي‌‌ام که دردهايش را در خود نگه مي‌‌دارد. و سرانجام گنجشک روي شاخه‌‌اي از درخت دنيا نشست. ادامه مطلب



بال‌هايت را كجا جا گذاشتي؟
لحظه‌اي بر خود بنگر و به آنچه مي‌نگري آگاه شو آيا زماني كه در بهشت تمام دارايي‌ات را به يك سيب فروختي و از تمام آنچه در اختيار داشتي فقط يك سيب نصيبت شد را به خاطر مي‌آوري؟ ادامه مطلب



توکل کرده‌ام پس خدا با من است
زمانی که تو تصمیم می‌گیری با خداوند یار و همراه شوی، در واقع وارد حیطه‌ی زندگی با او می‌شوی. ادامه مطلب



بنده‌‌ي " او " یا در بند...؟
نوك تيز، نوك تيز، نوك تيز،... واي اين يكي چيزي نمانده بود كه از پله‌ها كله‌معلق شود.... خاطره‌ي اين صحنه، از چيزي حدود دو يا سه سال پيش كه كفش‌هاي زنانه‌ي دراز و نوك تيز مُد شده بودند، همچنان در ذهنم باقي مانده است. ادامه مطلب



تا ثريا مي‌رود گفتار، كج!
امروز قرار بود به يك شيوه‌ي جديد، با پسرم جمله‌نويسي كار كنم. بايد به یک عبارت ساده، مرحله به مرحله، كلمه‌اي اضافه مي‌كرديم تا معني جمله كامل‌تر شود. کاغذی به پسرم دادم و گفتم بنویس... ادامه مطلب



گربه‌ي نزار
گربه‌ي همسايه، چهار تا بچه به دنيا آورده بود؛ سه تا خوشگل، شيطون و بامزه كه با شيرين‌كاري‌هاشون دل مي‌بردن و يكي هم ريزه‌ميزه با قيافه‌ي مفلوك كه حتي حوصله نداشت خودشو ليس بزنه. ادامه مطلب



آن دوستِ هميشه همراه
احتمالاً بيشتر ما، از كوچك گرفته تا بزرگ، بيگلي‌بيگلي همان سگ كارتوني، و دوست بزرگِ انگوري‌اش را مي‌شناسيم و ماجراهاي جذاب پيروزي آنها بر شخصيت‌هاي خراب‌كار و بدجنس را كم و بيش به ياد داريم. ادامه مطلب



از تو گامي برداشتن، از او دریا شکافتن
گاهي مردم به آن‌چه كه در فيلم‌ها مي‌بينند عادت مي‌كنند و اصل موضوع و درس‌هاي آموزنده‌ي آن را از ياد مي‌برند. ادامه مطلب



نَشنو و بالا برو...
چند قورباغه از جنگلي عبور می‌کردند که ناگهان دو تا از آنها به داخل گودال عميقی افتادند. بقيه‌ي قورباغه‌ها در کنار گودال جمع شدند و وقتی ديدند که گودال چقدر عميق است به دو قورباغه گفتند: "ديگر چاره‌ای نيست. شما به زودی خواهيد مرد." ادامه مطلب



پاره آجر
روزی مردی ثروتمند در اتومبيل جديد و گران قيمت خود با سرعت فراوان از خيابان كم رفت و آمدی می‌گذشت.ناگهان از بين دو اتومبيل پارك شده در كنار خيابان يك پسر بچه پاره آجری به سمت او پرتاب كرد. ادامه مطلب



تابلوی شام آخر لئوناردو داوينچی
لئوناردو داوينچی هنگام كشيدن تابلوی شام آخر دچار مشكل بزرگی شد؛ می‌بايست خوبی و پاکی را به شكل عيسی و بدی را به شكل يهودا، يكي از ياران مسيح كه هنگام شام تصميم گرفت به او خيانت كند، تصوير می‌كرد. ادامه مطلب



گفتگو با خدا
در خواب دیدم با خدا گفتگویی داشتم خدا گفت: " پس می‌خواهی با من گفتگو کنی؟ " گفتم: اگر وقت داشته باشید. خدا لبخند زد. ادامه مطلب


2 

 

 

 

 
   
شرکت در میزگرد - کلیک کنید
 
 
نظر شما در مورد مطالب سایت چیست ؟
 
 
 
 
 
 
 
©2025 All rights reserved . Powered by SafireAseman.com